داستانِ «گناه» آلاحمد یادآورِ این است که میشود خصوصیترین و پنهانیترین احساسها و مناسبات فردی خود را، بیهیچ ملاحظهای، فاش کرد. این داستانِ ساده و چند صفحهای ما را با وسوسههایِ درونی دخترکی دوازده سیزده ساله آشنا میسازد که در حالِ گذار از مرزهایِ ممنوعه است و نویسنده او را همانگونه که «در تنهایی خودش» بوده تصویر میکند و خواننده را در کشفِ این که آنچه او گناه تلقی میکرده در واقع گناهی نبوده است شریک میسازد و با ذکرِ جزییاتی که شاید سرسری به نظر برسند آنگونه که اقتضای داستان است مطالبی دربارهٔ پارهای از ارزشها و قراردادهای خانه و محیطی را که راوی در آن زندگی میکند به دست میدهد و شناسنامهٔ خوب و محکمی برای داستان میسازد.
داستانِ «گناه» آلاحمد یادآورِ این است که میشود خصوصیترین و پنهانیترین احساسها و مناسبات فردی خود را، بیهیچ ملاحظهای، فاش کرد. این داستانِ ساده و چند صفحهای ما را با وسوسههایِ درونی دخترکی دوازده سیزده ساله آشنا میسازد که در حالِ گذار از مرزهایِ ممنوعه است و نویسنده او را همانگونه که «در تنهایی خودش» بوده تصویر میکند و خواننده را در کشفِ این که آنچه او گناه تلقی میکرده در واقع گناهی نبوده است شریک میسازد و با ذکرِ جزییاتی که شاید سرسری به نظر برسند آنگونه که اقتضای داستان است مطالبی دربارهٔ پارهای از ارزشها و قراردادهای خانه و محیطی را که راوی در آن زندگی میکند به دست میدهد و شناسنامهٔ خوب و محکمی برای داستان میسازد.