شاید همه چیز با نان آغاز شد. ما فرزندان انقلاب نبودیم، ما نان بودیم. نان داغی که لقمهٔ چپ سران حکومت شدیم. تکه پارهمان کردند و خوردند و پاشیدند. نه. چه میگویم؟ انگار که در این خلقت اضافه بودیم. ما را مصرف جامعهمان نکردند، ما را اسراف کردند، پخشمان کردند که بر سفرهٔ خودمان ننشسته باشیم، که هیچ کداممان در ساختن آن مملکت نقش نداشته باشیم. شخصیت و هویتمان را به لجن کشیدند که حتی در اروپای مترقی هم نتوانیم مثل بقیهٔ مردم زندگی کنیم. دلم میخواست موهام سیاه نبود، سبیلم سیاه نبود، آروارههای بزرگ میداشتم، با موهای بور، از یک نژاد برتر که احساس غریبی نکنم، خارجی نباشم، و فکر کنم که اینجا هم سرزمین من است سرزمین من کجاست؟ من کجاییام؟ از کجا به کجا پرتاب شدم؟ تو به من بگو، برادر! اصلاً چرا این جوری شدیم؟ ما انقلاب کردیم، اما انگار منفجر شدیم.
شاید همه چیز با نان آغاز شد. ما فرزندان انقلاب نبودیم، ما نان بودیم. نان داغی که لقمهٔ چپ سران حکومت شدیم. تکه پارهمان کردند و خوردند و پاشیدند. نه. چه میگویم؟ انگار که در این خلقت اضافه بودیم. ما را مصرف جامعهمان نکردند، ما را اسراف کردند، پخشمان کردند که بر سفرهٔ خودمان ننشسته باشیم، که هیچ کداممان در ساختن آن مملکت نقش نداشته باشیم. شخصیت و هویتمان را به لجن کشیدند که حتی در اروپای مترقی هم نتوانیم مثل بقیهٔ مردم زندگی کنیم. دلم میخواست موهام سیاه نبود، سبیلم سیاه نبود، آروارههای بزرگ میداشتم، با موهای بور، از یک نژاد برتر که احساس غریبی نکنم، خارجی نباشم، و فکر کنم که اینجا هم سرزمین من است سرزمین من کجاست؟ من کجاییام؟ از کجا به کجا پرتاب شدم؟ تو به من بگو، برادر! اصلاً چرا این جوری شدیم؟ ما انقلاب کردیم، اما انگار منفجر شدیم.